یــــادداشــــت دبیر
اندر مزایا و معایب یک پرونده
شاید پروندهها زیاد هم بد نیستند!
محمدعلی یزدانیار
دبیرگروه کتاب
mohammadaliyazdanyar@gmail.com
من از پروندههای ویژه خوشم نمیآید. مخصوصاً وقتی چند صفحه بیشتر فضا نداریم در حالی که چند ده صفحه حرف برای زدن با شما داریم. قبلتر که با جناب سردبیر در هفتهنامهای دیگر همکاری میکردم هم چنین مشکلی را مطرح کرده بودم. پروندهها روند ثابت و مشخص هفتهنامه را به هم میریزند و طبعاً انتظارات مخاطب را هم دگرگون خواهند کرد. خود من زمانی که آن سمت پیشخوان و تنها به عنوان خواننده در فضای مطبوعات نقشآفرینی میکردم بارها از این پروندهها ضربه خوردم. برای من حذف صفحات کتاب، سینما و موسیقی در مجله مورد علاقهام اتفاقی بود بسیار تلخ. من یک هفته کامل، از جمعهای که آخرین کلمات مجله را بلعیده بودم تا پنجشنبه هفته بعد و بازگشت از مدرسه برای مطالعه این سه بخش به انتظار مینشستم و اگر این صفحات برای باز کردن جای پرونده حذف میشدند کامم تلخ میشد. در زمان مذاکرات ابتدایی برای قبول مسئولیت صفحات کتاب یکی از دغدغههایی که با محمدصادق علیزاده در میان گذاشتم همین بود که من علاقهای به پرونده باران شدن هفتهنامه ندارم و البته ایشان هم تضمین و حتی تشویق کردند که رویکرد ما در ایران جمعه بر اساس یک روند مشخص و ممتد خواهد بود و در این 13 شماره هم همین مسیر را کم و بیش طی کردهایم. تنها ویژهنامه ما مربوط به جامجهانی بود که من هنوز هم آن شماره را بهترین کاری میدانم که تیم ما در گروه کتاب انجام داده است.
در این شماره هم باز یک ویژهنامه داریم و یک ویژهنامه هم برای شماره 15 برنامهریزی کردهایم. بین شماره 8 تا 15 سه ویژهنامه خیلی بیشتر از چیزی است که فکرش را میکردم و این باعث ایجاد یک احساس دوگانه در من شده است. تهیه ویژهنامه یک کار عمیقاً گروهی است. از همان لحظه پیشنهاد شدنش، تمام اعضای گروه کتاب به دنبال موضوع اند و وقتی موضوع نهایی شد نوبت مشخص شدن رویکرد گروه، کتابهای انتخابی و فضای صفحات است و بعد هر کسی بخشی از کار را در دست میگیرد. همه به جنب و جوش میافتند و هر کسی نظری میدهد و نظری را رد میکند و نظر دیگری را تأیید. همین کنشگری صفر تا صد موتور محرکهای است که کیفیت تمام مطالب ویژهنامه را بالا میبرد. از آن سمت انسجام و پیوستگی مطالب یک پرونده و ارتباطش با حال و هوای روز، مخاطب را بیشتر درگیر مطالب میکند و این هم یعنی شما عزیزان احتمالاً با این پروندهها بیشتر کتاب بخوانید. همه اینها باعث شده سپرم در برابر پروندههای ویژه پایین بیاید و راستش را بخواهید کمکم فکر میکنم شاید پروندهها آن قدری که من خیال میکردم هم بد نباشند!
سفر به جهان شعر و قصهها همراه با مکتبهای ادبی
سفری به دوره رمانتیسمها همراه با داش آکل از هدایت و بلندیهای بادگیر از برونته
ریحانه میرحسینی
کارشناس ارشد ادبیات
وقتش رسیده که ذهنیت خود را درباره اینکه اثر رمانتیک فقط به مسائل احساسی و عاشقانه میپردازد کنار بگذارید و با جنبههای دیگر آن نیز آشنا شوید. هر کدام از مکتبهای ادبی جذابیت و ویژگیهای خاص خود را دارند ولی در این میان رمانتیسم جذابترین آنها است که جنبههای مختلفی را ارائه میدهد. این مکتب هم نویسندگان بسیار و هم آثار بسیاری را داراست و حتی در زمینه شعر هم موفقتر از دیگر مکتبها به سبب اینکه احساسات را آزادانه بیان میکند، عمل کرده است.
رمانتیسم جنبشی علیه کلاسیسم
رمانتیسم جنبش و طغیانی بود که علیه کلاسیکها به راه افتاد و سعی کردند در نقطه مقابل آنها قرار گرفته و به مخالفت بپردازند. رمانتیسم مکتب ادبی اروپا در قرن 18 و نیمه اول قرن 19 که به صورت واقعی ابتدا در انگلستان آغاز شد و سپس به فرانسه و کشورهای دیگر رفت و از همان ابتدای قرن میتوان تغییراتی که دیدگاه مردم نسبت به طبیعت و نظم و نظامات طبیعی صورت گرفته را حس کرد. این دوره از هر لحاظ بسیار دوره مهمی است و مفاهیمی چون حس وطندوستی و مردم در آن شکل میگیرد و مسائلی چون ضدیت با بردهداری، حمایت از حیوانات و انسانها هم مربوط به این دوره است. همچنین یکی از شاخههای مهم ادبیات، یعنی ادبیات تطبیقی هم در این عصر پا گرفت. از بزرگان رمانتیسم میتوان به ژان ژاک روسو، گوته، الکساندر دوما، مادام دواستال و ادگار آلنپو اشاره کرد.
مشخصات فکری رمانتیسمها چه بود؟
آنها به بعضی از مسائل که نقطه مقابل کلاسیسمها بود، توجه داشتند مانند توجه فراوان به طبیعت، شیوههای زندگی طبیعی و مناظر و صحنههای بکر در آن. از دیگر خصوصیات مهم میتوان به قدرت تخیل بسیار، فرد و نیازهای او، همچنین توجه به احساسات و عواطف اشاره کرد. رمانتیکها اعتقاد به جنون، هذیان، روح و مخالفت با خرد در نوشتههای خود داشتند به طوری که ویکتور هوگو خود را در خاطرات یک روح معرفی میکند و آلفرد دوموسه میگفت: باید هذیان گفت!
رمانتیسم در شعر معاصر ایران
شعر رمانتیک معاصر ما ویژگیهایی مانند سادگی و زیبایی، یاد خاطرات گذشته، فرار از واقعیت و تصویرپردازیهای زیبایی را دارا است. کسانی چون نیما، مشیری، شهریار و فریدون توللی از سرایندگان این سبک هستند و قالبهای جدید را در شعر گفتن امتحان کردهاند.
داش آکل و قصه عشق او به مرجان
داش آکل از شاهکارهای صادق هدایت به شمار نمیآید ولی از لحاظ جنبههای رمانتیکی حرفی برای گفتن دارد. این رمان در دهه اول قرن حاضر شمسی و در دوره شکوفایی نسل اول داستان کوتاه و رماننویسی ایرانی نوشته شده است. این داستان هم مانند بلندیهای بادگیر، اغلب افراد بیشتر با فیلم آن آشنایی دارند ولی در حین خواندن کتاب متوجه میشوید که وجوه رمانتیکی در آن بسیار دیده میشود. قصه در شهر شیراز اتفاق میافتد و هدایت از همان ابتدا به مناظر و شیوههای زندگی طبیعی توجه دارد و آن را به نمایش میگذارد. موضوع بر سر دعوای داش آکل و کاکا رستم است که برای رسیدن به مرجان سایه همدیگر را با تیر میزنند. داش آکل پهلوان و عیاری است که از دل جامعه و مردم برخاسته و به آنها تا پای جان کمک میکند ولی خودش شخصیتی تنها و منزوی دارد و فقط با طوطیاش درد دل میکند. در این داستان وقتی داش آکل میبیند عاشق مرجان شده و دل از دست داده، احساسات و مسائل عاطفی که از برجستهترین ویژگیهای رمانتیسمها است نقش میبندد و هدایت با وسواس خاصی آنها را بیان میکند.
فرق رمانس و رمانتیک در چیست؟
در کتاب مکتبهای ادبی اینگونه تعریف شده که در قرون وسطی به زبانهای محلی مشتق از لاتین، رمانس میگفتند که زبان علم بود و تنها دانایان آن را بلد بودند و آثار علمی و مذهبی خود را به این زبان مینوشتند و در مقابل آن داستانها و شعرها را به زبان مادری خودشان که به آن رمانتیک گفته و منسوب به رمانس بود خلق میکردند که این آثار اغلب عامهپسند بود.
ویکتورهوگو پیشوای رمانتیسم بود
ویکتور هوگو یکی از قویترین رمانتیکنویسان است و در اغلب کتابهای خود به این اصول پایبند بوده. در مردی که میخندد هم زشتیها و هم زیباییها را بیان میکند یا در اثر معروف خودش بینوایان، انسان را تماماً درگیر با قوانین نشان میدهد. او در رمان آخرین روز اعدام یک محکوم رنجهایی را نشان میدهد که یک انسان ناامید با آن روبهرو است.
علل و زمینههای پیدایش رمانتیسم چه بوده است؟
کسانی که با مکتبها آشنایی دارند هشت علل برای شکلگیری رمانتیسم یادآور شدند که یکی از آنها روزنامهنگاری بود زیرا که مخاطبان آن از دل جامعه بودند، همچنین بحثهای نظری و ایجاد فرهنگستان بسیار به رواج دانش در بین مردم عادی کمک کرد. از دیگر عوامل میتوان به انقلاب فرانسه و انگلستان، پیدایش طبقه بورژوا، از بین رفتن اصول اخلاقی در نوشتن و آشنایی با ادبیات مشرق زمین اشاره کرد.
اثر عاشقانه و جذاب امیلی برونته، بلندیهای بادگیر
بیشتر مردم بلندیهای بادگیر را بهواسطه فیلمی که از آن در سال 1939 ساخته شد میشناسند ولی مثل همیشه خواندن رمان آن چون با جزئیات بیشتری همراه بوده قطعاً برای مخاطب جذابتر است. این اثر محبوبترین رمان قرن نوزدهم در سده بیستم نامیده میشود و از نظر تکنیک و شگردهای روایی و رمانتیک بسیار درخشان است. این رمان به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن کاملاً رمانتیک است و ویژگیهای آن تماماً دیده میشود ولی در بخش دوم آن کمی به سمت جریان رئالیسم حرکت کرده ولی با این حال کلیت اثر رمانتیک است و مواردی مانند الهام و اشتیاق و ذهنیت در داستان مشاهده میشود. این داستان روایتی از عشق و انتقام و علاقهای است که از دوران کودکی بین کاترین و هیثکلیف آغاز و به مرور باعث اتفاقات عجیب و غریب در زندگی آنها میشود. هیثکلیف هرچه جوانتر میشود عوض شده و کاترین با شخص دیگری ازدواج کرده و در نهایت بین این دو جدایی رخ میدهد و هیثکلیف به دنبال انتقام از آنها میافتد. همه داستان از طریق زاویه دید سوم شخص یا دانای کل برای مخاطب بازگو میشود و نویسنده همه چیز را میداند و در همه جا حضور دارد. در این رمان ویژگیهای رمانتیسم بسیار بهکار رفته که یکی از اینها نشانههای رمان گوتیک بوده که ژانر بسیار مورد علاقه آنها است. این ژانر معمولاً در مکانهای بسیار عجیب و غریب و مرموز رخ میدهد، مانند این داستان که در یک قصر بزرگ و ویران در بلندی یک کوه مرتفع و بادگیر اتفاق میافتد و مدام از آنجا صداهای مهیب به گوش میرسد و حتی وجود اشباح و رویدادهای غیرقابل توضیح روی داده و کاترین وهیثکلیف هم در این مکان رشد میکنند. وجود اشباح در این رمان بارها تکرار شده، مثلاً مردم روستا در انتهای قصه میگفتند که شبح کاترین و هیثکلیف که مردهاند در علفزارها قدم میزنند. یا هنگامی که لاکوود، راوی رمان، شبی را در آن بلندیها میگذراند در نیمههای شب متوجه روح دختر جوانی میشود که سعی میکند از پنجره وارد اتاق شود. موضوع مهم دیگری که در این داستان وجود دارد شخصیت کاترین و هیثکلیف است، این دو به قدری به هم علاقه داشتند که اشتیاقشان به یکدیگر در سراسر داستان حتی پس از مرگشان نیز دیده میشود. هیثکلیف نیز تقریباً دارای شخصیتی رمانتیک و قهرمانی بایرونی است، اینگونه که شخصیتی دمدمی مزاج و هیجانی بود که هیچگونه ثبات شخصیتی نداشت و منزوی گشته بود. همچنین در این رمان باور رمانتیکها به ارزشها و قدرتهای طبیعت قابل مشاهده است و توصیفهای بینظیری از طبیعت ارائه میدهد.